گفتوگو با شاهين مهاجري
آهنگساز، تنبكنواز و پژوهشگر ميكروتوناليست
موسيقي ايران
به شجاعت
تجربه كردن نياز دارد
سيمين سليماني
تجربهگرايي و نوگرايي، در شمار ويژگيهايي هستند كه افراد خاصي را به خود جلب ميكنند، اساسا حضور در اين وادي جسارت و شجاعت ميخواهد. نگاه متفاوت، جهانهاي ديگري پيش روي يك هنرمند و مخاطبان او قرار ميدهد؛ شاهين مهاجري از آن دسته هنرمنداني است كه شجاعت تجربه چنين جهانهايي را به خود داده و از حضور در آن هم لذت ميبرد. مهاجري، تنبكنواز و محقق ميكروتوناليست است و آهنگساز و پژوهشگر در زمينه ميكروتوناليته و تنبك و تئوري ريتم. او با شركت در چندين دوره جشنواره سايتها و مقالات موسيقي، موفق به اخذ جوايز متعددي شده و در چند سال گذشته برنده چند جايزه بينالمللي در زمينه آهنگسازي ميكروتونال هم شده است. اخيرا هم مقاله او با عنوان «كاربرد 12 ضلعي در ايجاد گامهاي 12 قسمتي ميكروتونال» در كنفرانس ملي مطالعات ميانرشتهاي در ادبيات و هنرهاي كاربردي، موسيقي، نمايش و سينما پذيرفته شده است. با او درباره موسيقي ميكروتونال، تنبكنوازي، مبحث موسيقيشناسي زيستي و همچنين تجربههاي خاص او در حوزه موسيقي گفتوگو كرديم كه در ادامه خواهيد خواند.
در آغاز از شما ميخواهم درباره موسيقي ميكروتونال براي مخاطبان ما بگوييد، چون مخاطبان عام موسيقي كمتر با آن آشنا هستند.
من سعي ميكنم به شكل ساده بگويم تا تمام مخاطبان با موسيقي ميكروتونال آشنا شوند. كلاويه پيانو از يكسري كليدهاي سفيد و سياه به عنوان نيمپرده تشكيل شده كه طبق سيستمهاي مختلف فواصل كوك ميشوند. در حال حاضر رايجترين سيستم كوك موسيقي، سيستم ۱۲ نيمپرده مساوي است كه با محاسبات رياضي خاصي، فركانس آنها به دست ميآيد. هدف آن است كه بهطور ساده، تمام مدولاسيونها انجام شوند و هارموني موسيقي به مشكل نخورد. اما بين هر كليد سياه و سفيد، فواصل يا نتهاي ديگري هم داريم كه به آنها ريزپرده يا ميكروتون ميگويند. كاربرد ريزپردهها سابقه بسيار زيادي دارد و در فرهنگهاي مختلف موسيقايي استفاده شدهاند، چه در اروپاي قرون وسطا و چه در خاورميانه و چه اكنون. امروز ميكروتونهايي مانند ربعپرده همچنان استفاده ميشوند. به همين دليل، ماهيت موسيقي كلاسيك ايراني به خاطر استفاده از ميكروتون، به نوعي ميكروتونال است. نقش ميكروتونها ايجاد يك لحن، صدادهي و هارموني متفاوت در موسيقي است و مثل اين است كه شنونده را از يك دنيا به دنياي موسيقايي ديگر ببريم. اين مساله نشاندهنده اين است كه در كنار عوامل ديگر موسيقايي، اندازه فواصل هم بر درك زيباييشناسانه تاثير زيادي دارند.
با توجه به توضيح آغازين شما، اگر بخواهيد با همين زبان ساده براي مخاطبان بگوييد كه چگونه ميتوانند در تجربه شنيداري خودشان موسيقي ميكروتونال را بيشتر درك كنند، چه ميگوييد؟
ببينيد، اگر مخاطب ايراني تفاوتي بين لحن دستگاه سهگاه و ماهور حس ميكند، به دليل وجود نقش ريزپردههاست. در اينجا تنها چند فاصله از يك گام تغيير كردهاند، اما گاهي هم ميتوان گام را به شكلي طراحي كردكه تمام فواصل تبديل به ريزپرده شوند و در اين حالت مخاطب به دنياي ديگري از موسيقي ميرود و لحن ديگري را ميشنود كه شايد هيچ سابقه ذهني از آن نداشته و برايش جديد و عجيب باشد؛ اينجاست كه قواعد مرسوم هارموني به هم ميريزند، چراكه هارموني موسيقي، بر اساس يكسري قواعد آكوستيكي شكل گرفته است و در موسيقي ميكروتونال، به دليل تغيير ماهيت فواصل، اين قواعد عوض ميشوند. اينجا ديگر به سليقه آهنگساز بستگي دارد كه چگونه صداها را با هم انتخاب كند و مثلا قطعهاي چند صدايي در يك گام ميكروتونال بسازد. سادهتر بگويم، در نهايت هدف موسيقي ميكروتونال، ارايه زيباييشناسي صوتي ديگر و آشنايي با فضاي صوتي جديد است. من هميشه به شوخي ميگويم كه اين موسيقي، متعلق به سياره ديگري است كه هم بنيانهاي شنيداري آن متفاوت است و هم زيباييشناسي آن. در كل موسيقي ميكروتونال مخاطب را با فضاي صوتي جديدي آشنا ميكند كه بر اساس ريزپرده شكل گرفته است.
درباره جايگاه موسيقي ميكروتونال در حال حاضر و همچنين پيشينه آن هم توضيح مختصري بفرماييد.
از ديرباز روي ميكروتونها كار شده است. در آثار فارابي، ابنسينا و مولفان ديگر ايران قديم، ميتوان فواصل متعدد ميكروتون را مشاهده كرد. آنها نسبتهاي مختلف ميكروتونهاي مورد استفاده در موسيقي خاورميانه آن دوره را ارايه دادهاند و هر چه هم پيشتر ميآييم با كارهاي جديدتري آشنا ميشويم. در دوره معاصر ميتوان از آقاي دكتر كياوش صاحبنسق، استاد و هنرمند برجسته ياد كرد كه پيشكسوت من هستند و پاياننامه دكتراي ايشان مرتبط با ميكروتوناليته است. الان هم احساس ميكنم حس كنجكاوي خوبي نسبت به ماهيت موسيقي ميكروتونال وجود دارد، چون در فضاي مجازي ميبينم كه براي دوستداران موسيقي سوال پيش ميآيد كه موسيقي ميكروتونال چيست و چطور ميشود ياد گرفت يا چطور ميشود آهنگسازي كرد و فعاليتهايي هم صورت گرفته، مثلا اخيرا فستيوال گيتار ميكروتونال هم داشتيم. در بحث تحقيق اميدوارم علاوه بر اجرا، به اتفاقات خارج از ايران هم توجه شود. من چندين سال در اين موضوع تحقيقاتي كار كردم و تئوريپردازيهايي هم در اين زمينه دارم، مدلهايي ساختم و مقالاتي هم ارايه دادهام. در فضاي مجازي هم كانالي مخصوص موسيقي ميكروتونال دارم كه شامل كتابها، مقالهها يا فايلهاي موسيقي ساخته شده است كه از يوتيوب يا منابع ديگر بارگذاري ميكنم. البته بايد پذيرفت كه گرايش شنيداري اكثريت مردم ايران به سمت يكسري موسيقيهاي خاص است و نبايد انتظار داشت كه از موسيقي ميكروتونال خوششان بيايد. همين كه عدهاي كنجكاوانه به سمت اين موسيقي ميروند، به نظرم اتفاق خوبي است.
در نتيجه مخاطبان موسيقي ميكروتونال هم احتمالا خاص هستند، درست است؟
واقعيت اين است كه نبايد انتظار داشته باشيم همه مردم ايران راجع به اين سبك خاص بيان موسيقايي چيز زيادي شنيده باشند، اين مساله نياز به آشنايي و آموزش دارد.
و اين آشنايي چگونه شكل ميگيرد؟
گامهايي در اين زمينه برداشته شده، مثلا آقاي آروين صداقتكيش، موزيسين، منتقد و محقق برجسته و رهبر اركستر سازهاي ايراني جوانان ايران يك زماني به من پيشنهاد دادند كه چند قطعه ميكروتونال بسازم كه با سازهاي ايراني اجرا شود يا آقاي دكتر صاحبنسق در اينستاگرام خود، برداشتهاي متفاوتي از موسيقي دستگاهي را ارايه ميدهند كه بيان ميكروتونال خاصي دارد. فعلا بيشتر افرادي كه روي موسيقي تمركز يا دغدغه خاصي دارند، موسيقي ميكروتونال را دنبال ميكنند و هنوز به حدي نرسيده كه به شكل عام آشنايي با آن شكل گرفته باشد، ولي همين روال هم خوب است. من خودم حدودا از ۱۵، ۱۶ سال پيش كارم را با علاقه شخصي شروع كردم آن هم با محاسبه فركانس نتها شروع شد، براي اينكه بفهمم چرا گامها اينطور صدا ميدهند و چه تقسيمات متفاوتي دارند. من هم در آن زمان حتي نميدانستم موسيقي ميكروتونال چيست ولي الان در صفحات مجازيام مطالب متنوعي به اشتراك ميگذارم و ميبينم كه بهطور نسبي، تعداد كساني كه در مورد آموزش اين نوع موسيقي سوال ميكنند، رفتهرفته بيشتر شده است؛ با توجه جامعه آكادميك به موسيقي ميكروتونال، كمكم مردم هم آشناييشان بيشتر و بيشتر خواهد شد.
و در اين مدت چه واكنشهايي از ميان مردم دريافت كردهايد و موسيقي ميكروتونال را چگونه توصيف ميكنيد؟
موسيقي ميكروتونال يك بيان خاص و متفاوت موسيقايي است، در واقع در هر گونه متفاوت موسيقايي ميتوانيم فواصل را ميكروتونال كنيم. ميكروتوناليته ماهيت موسيقي است، به بيان سادهتر ما موسيقي جز ميكروتونال داريم يا هر موسيقي ديگري. درباره واكنشها هم بايد بگويم تا اينجا كه در شبكههاي اجتماعي ديدهام، شنوندگان درباره اين موسيقي حسهاي متفاوتي دارند مثلا عدهاي گفتهاند ترسناك است، برخي گفتهاند قشنگ است و برخي گفتهاند كه مرا به فضاي ديگري ميبرد يا... و همه اينها نشاندهنده اين است كه اين نوع موسيقي هر چه هست، با ويژگيهايي كه دارد، براي مخاطب تاثيرگذار است.
درباره فعاليتهاي خودتان در اين حوزه بيشتر براي ما بگوييد.
جز كارهاي مختلفي كه انجام ميدهم، دوست دارم به دو اتفاق خوبي كه اخيرا برايم افتاده است، اشاره كنم كه يكي، پذيرش يك مقالهام در كنفرانس مطالعات ميانرشتهاي ادبيات و هنرهاي كاربردي موسيقي، نمايش و سينماست كه به دليل استقبال خوب از كنفرانس، تاريخ برگزاري آن از شهريور به اسفند موكول شد و در اين مقاله كه مرتبط با موسيقي و رياضي است، طي محاسبات خاصي، اشكال 12 ضلعي را به گام موسيقي تبديل كردم. اتفاق خوب ديگر، مقاله ديگري است كه قرار است پس از اتمام، به فصلنامه پژوهشهاي ميانرشتهاي هنري دانشگاه گيلان جهت بررسي ارسال شود. اين مقاله شامل نوع ديگري از كاربرد رياضي و توابع موسيقي است كه در آن از توابع موسيقي براي طراحي گامهاي ميكروتونال استفاده ميكنم. البته با اين ايده، هر تابعي در رياضي ميتواند به گام موسيقي تبديل شود و اينها كاري است كه مدتها روي آن تلاش كردم. علاوه بر اينها، من در تئوريپردازيهايم اصطلاحاتي ابداع كردم كه اين اصطلاحات در ادبيات موسيقي ميكروتونال توسط متخصصان ديگر در مطالب و مقالاتشان استفاده شده و اين براي من ارزشمند است. همچنين در حال نوشتن مقالات براي سايت گفتوگوي هارمونيك يا تهيه يك و شايد دو آلبوم موسيقي ميكروتونال هم هستم، غير از تك آهنگهايي كه در فضاي مجازي منتشر ميكنم.
متشكرم. در بخش ديگر گفتوگو درباره كارهايي كه روي صداي پرندگان و جانوران انجام داديد، مثل قطعه «Wolf» بگوييد.
ابتدا يك مقدمه بگويم، موسيقيشناسي مطالعه علمي موسيقي از جنبههاي مختلف تاريخي، فرهنگي و اجتماعي است. شاخهاي ديگر از آن بحث موسيقيشناسي زيستي است كه دانش بينارشتهاي است بين زيستشناسي و موسيقي كه بهطور ساده در آن كاركردهاي زيستشناسانه موسيقي بحث ميشود. در اينجا زيرشاخهاي به نام موسيقيشناسي جانوري وجود دارد كه موسيقي را در رفتارهاي حيوانات مورد مطالعه قرار ميدهد مثل جنبه موسيقايي آواز پرندگان يا بررسي زبانِ آوايي كه بين دلفينها يا نهنگها وجود دارد. يكي از نتايج موسيقيشناسي جانوري كه من به دليل علاقه شخصي، خودم را به آن حيطه كشاندم، اندازهگيري فواصل آواز پرندگان بود. برخي سايتهاي پرندهشناسي گونههاي مختلف پرندگان را معرفي ميكنند و تكههايي از اصوات آنان را هم قرار ميدهند. من نمونه صوتي از يك پرنده خاص را ميگيرم و با نرمافزارهاي مختلف آناليز صوتي ميكنم، يعني طيف صدا را استخراج و فواصل را با دقت اندازهگيري كرده و يك اِشِل صوتي ميسازم. در انتها از اين اِشِل صوتي كه منبع صوتي آهنگسازي است، استفاده ميكنم و از آن نه تنها الهام ميگيرم، بلكه به نوعي الگوي آهنگسازي قرار ميدهم. مبحث آناليز اصوات پرندگان يا جانوران مختلف و همچنين استخراج فواصل و آهنگسازي براساس آنها، يكي از موضوعات مورد علاقه من است.
در قطعه ولف، من زوزه گرگ را انتخاب كردم و بعد از اندازهگيري فواصل و طراحي اشل صوتي، زوزه را در درون قطعه آوردم طوري كه انگار گرگ با اركستر همخواني ميكند؛ نتها همگي ژوست بودند و حتي هارموني متفاوتي ايجاد شده بود و براي كساني كه شنيده بودند، جذاب مينمود و البته تجربه جديدي هم بود.
ميدانم كه شما در آغاز فعاليت موسيقايي خود و البته همچنان سازتان تنبك بوده، چطور به اين ساز علاقهمند شديد؟
من موسيقي را از سال ۶۸ شروع كردم. به دليل همسايگي با مرحوم استاد ناصر فرهنگفر، شروع احساس موسيقايي من با صداي تنبك ايشان بود. من علاقه خاصي به استاد دارم و هميشه لحن تنبك ايشان را متفاوت از ديگران ميدانم. يك جلسه در حضور استاد، كتاب استاد تهراني را زدم و چند جلسهاي نيز نزد پسرشان آرش درس گرفتم و بعد خودم مسير را ادامه دادم.
در زمينه تنبكنوازي هم به نوازندگي بسنده نكرديد، ميدانم كارهاي تحقيقي در اين زمينه هم داشتهايد، بيشتر از آنها بگوييد.
بله، مسيرهاي متفاوتي را در دنياي تنبكنوازي طي كردم؛ شروع تحقيق من با بحث صداشناسي تنبك بود. به همين دليل فيزيك صدا و به خصوص فيزيك پوستهاي مرتعش را مطالعه كردم و بعد سراغ آناليز صداي تنبك رفتم و چندين سال روي آن كار كردم. در كنفرانسي كه دكتر حسين عمومي در كنسرواتور تهران براي معرفي مدل ابداعي خود از تنبك كوكي داشتند، من هم در مورد اكوستيك تنبك صحبت كردم. چندين مقاله هم راجع به بحث كوك در تنبك و تفاوت فيزيكي صداي تكنيكها در تنبك نوشتم. در واقع به اين شكل، كمكم شروع كردم به تئوريزه كردن مسائل اطراف تنبكنوازي كه به گمانم در ايران، تقريبا براي اولينبار اين مباحث مطرح و روي آنها كار شده است. بحث ديگري كه بر حسب علاقه مطالعه كردم، بحث سازشناسي (Organology) تنبك بود كه نيازمند مطالعه مدلهاي مختلف ردهبندي ساز در سازشناسي بود. الان هم روي بحث تكنيكشناسي سيستماتيك، مدلي متفاوت براي نوتاسيون تنبك و همچنين مدلي براي ساختار فواصل زماني با ايده از موسيقي ميكروتونال كار ميكنم.
در واقع در اين زمينه روي تئوري موسيقي متمركز شديد، درست است؟
در بحث تكنيكشناسي سيستماتيك، بر اساس اصول و روشهاي علمي طبقهبندي اشيا و جانوران، پيش ميروم و تكنيكها را دستهبندي ميكنم. هدف اين است كه با بررسي ارتباط ساختاري تكنيكها با هم، به علايمي يكدست و يكپارچه براي نتنويسي برسم. در كل تئوري من اين است كه به دليل ارتباط ساختاري تكنيكها با هم، علايم آنها هم ميتوانند داراي ساختارمندي و ارتباط منطقي باشند. متاسفانه مشكل ما در موسيقينويسي تنبك، نگاه سليقهاي افراد بدون توجه به مساله مهمي مانند ارتباط ساختاري تكنيكها با هم است. تمام تلاش من ارايه مدلي با اساسي منطقي است تا مخاطب به منطق و الگوريتمي برسد و بفهمد كه دليلي براي ابداع علايم بيربط به يكديگر وجود ندارد. از طرفي كتابي مهم را هم در دست نوشتن دارم به نام «كاربرد اصول آهنگسازي در تنبكنوازي» كه فكر ميكنم كليد آن را سالها پيش، استاد رجبي با ارايه اصطلاح موتيف در ذهن من زدند. من مدتها به روشهاي آهنگسازي فكر كردم و به اين نتيجه رسيدم كه اگر ميتوان در آهنگسازي عناصري مانند موتيف داشت، چرا براي موسيقي تنبك نيز از اصول آهنگسازي استفاده نكنيم؟ اين تفكر چند ساله به شروع نگارش اين كتاب رسيد كه درباره كاربرد اصول آهنگسازي در تنبكنوازي است؛ شامل مباحثي مثل جملهبندي، جملات سوال و جواب، موتيف و انواع آن، شيوههاي بسط و گسترش و فرم و مباحثي ديگر.
همچنانكه قبلا گفتم، يكي ديگر از كارهايي كه در زمينه تئوري ريتم انجام ميدهم، كاربرد نسبتهاي فواصل موسيقايي در ساختار زماني است. اين مدل ايدهپردازي ابتدا توسط كارل هاينز اشتوكهاوزن استفاده شد كه براي موسيقي خود ساختار زماني متفاوتي را ارايه داد ولي من روي مدل ديگري كار كرده و سيستمهاي فواصل زماني مختلفي را مطرح ميكنم كه مثالهاي متنوعي از آن را در صفحات مجازيام به اشتراك گذاشته و در حال نوشتن مقالهاي هم راجع به آن هستم.
در زمينه آهنگسازي براي تنبك نيز به نوشتن قطعات براي گروه تنبك با كوكهاي مشخص و فرمهاي معين بر اساس برداشتهاي خودم از اصول آهنگسازي ميپردازم.
تمام صحبتهايي كه داشتيم يك زمينه پنهان داشتند، اينكه شما از ابتدا كه وارد حوزه موسيقي شديد، نگاه متفاوتي به موسيقي داشته و البته داريد؛ اين نگاه تحقيقي و پژوهشي شما از چه ناشي ميشود؟
من شيفته علوم پايه هستم. در دانشگاه تهران، زمينشناسي خواندم و هميشه به تحقيق علاقهمند بودم. جذابيت علوم پايه براي من، تحقيق و رسيدن به جواب مسائل است. با توجه به علاقهام به پژوهش و تجربه، اين مساله يعني پژوهش را به موسيقي سوق دادم و به آن، به عنوان منبعي براي تجربيات متنوع نگاه كردم. به اين شكل، موسيقي براي من بيشتر مثل يك علم پايه شد تا هنري كه صرفا تمام عمرم را صرف مثلا، نوازندگي تنبك كنم. دنياي من تبديل به دنيايي متفاوت شد كه از دل اين دنياي تجربي، مسائلي مانند صداشناسي تنبك، نگاه سيستماتيك به تكنيكهاي تنبك، نوشتن قطعات براي كوكهاي مختلف تنبك با نگاه آهنگسازانه بيرون آمد. بايد بگويم كه در آثار گذشته مثل برخي آثار استاد تهراني ميتوانيم ردپايي از تنظيم قطعات براي كوكهاي تصادفي ببينيم كه نشاندهنده درك استاد از لزوم تنظيم قطعه براي كوكهاي مختلف است ولي اينكه تعريف و پارامترهاي كوك در تنبك چيست و چگونه ميتوان از دل كوكهاي مختلف، اثري با ديد يك آهنگساز به وجود آورد، به حس كنجكاوي هنرمند و دانش نسبت به ماهيت صداي ساز نياز دارد. من در موسيقي ميكروتونال هم پيدرپي و در شاخههاي مختلف در حال تجربه كردن هستم تا به نوعي علاقهام را نسبت به پژوهش و البته خلاقيت و حرف نو زدن، پاسخ دهد.
به تجربهگرايي و نوگرايي اشاره شد، اين دو در مسير هنري شما چه نقشي داشتند و اهميتشان به نظر شما در چيست؟
به نظر من مهم است كه خود را از نگاه محدود و سنتگرا رها كنيم و از هر موضوعي ايده و الهام بگيريم. چند سال پيش در جايي در حال گذر از يك پله برقي بودم كه صداي عجيبي داشت. صداي آن را ضبط و آناليز كردم و بر اساس نسبتهاي فواصل زماني آن، مقالهاي در گفتوگوي هارمونيك نوشتم. منظورم اين است كه هر چيزي ميتواند منبع الهام شود، فقط بايد ذهنمان رها باشد. در واقع چيزي كه مرا به سمت موسيقي ميكروتونال سوق داد، همين رهايي و آزادي آن بود. آزاد بودن براي من خيلي جذابيت دارد و مرا براي تجربياتم محدود نميكند. به نظر من چيزي كه ما در موسيقي نياز داريم، شجاعت تجربه كردن است. هنوز كه هنوز است عدهاي در جامعه با چند صدايي شدن موسيقي كلاسيك ايراني مخالفت ميكنند و فواصل ميكروتون را قابل استفاده در هارموني نميدانند در صورتي كه اگر از دنياي ذهني خود خارج شوند و ببينند كه خارج از ايران چه كارهايي انجام ميشود، فكر ميكنم نظرشان تغيير كند. به هر حال بايد مطالعه و تجربه كرد و ابزار بيان هنري خودمان را از طريق علم و تكنولوژي روز دنيا گسترش دهيم. من هم به نوبه خودم دايما مانند يك نوآموز، مطالعه و تجربه ميكنم و اين روش ذهنيت من را با توجه به اين باور كه در اين دنياي بزرگ هيچ نميدانم، تغيير ميدهد. به هر حال تجربهها و تلاشها بايد انجام و در حافظه تاريخ ثبت شود تا افرادي ديگر اين مسير را ادامه داده و تكامل بخشند.
از ديرباز روي ميكروتونها كار شده است. در آثار فارابي، ابنسينا و مولفان ديگر ايران قديم، ميتوان فواصل متعدد ميكروتون را مشاهده كرد. آنها نسبتهاي مختلف ميكروتونهاي مورد استفاده در موسيقي خاورميانه آن دوره را ارايه دادهاند و هر چه هم پيشتر ميآييم با كارهاي جديدتري آشنا ميشويم. در دوره معاصر ميتوان از آقاي دكتر كياوش صاحبنسق، استاد و هنرمند برجسته ياد كرد كه پيشكسوت من هستند و پاياننامه دكتراي ايشان مرتبط با ميكروتوناليته است.
بايد خود را از نگاه محدود و سنتگرا رها كنيم و از هر موضوعي الهام بگيريم. جايي در حال گذر از يك پله برقي بودم كه صداي عجيبي داشت. صداي آن را ضبط و آناليز كردم و بر اساس نسبتهاي فواصل زماني آن، مقالهاي در گفتوگوي هارمونيك نوشتم. هر چيزي ميتواند منبع الهام شود، فقط بايد ذهنمان رها باشد. در واقع چيزي كه مرا به سمت موسيقي ميكروتونال سوق داد، همين رهايي و آزادي آن بود.